اتحادهای کاغذی؛ محدودیتهای راهبردی آمریکا برای مقابله با چین
اخیراً، واشنگتن به یک شعار محبوب تازه رسیده است: اگر آمریکا میخواهد در برابر چین بایستد، باید متحدانش را در یک صف متحد کند. این شعار زمانی پررنگتر شد که دهها رهبر جهان در پکن گرد هم آمدند تا رژه نظامی سوم سپتامبر را تماشا کنند؛ صحنهای که بیپیرایه اما آشکار، نشاندهنده افزایش جذابیت چین در عرصه بینالمللی بود.
روزنامه نیویورک تایمز بهتازگی این منطق را از زبان کرت کمپل و راش دوشی چنین بیان کرد: «آمریکا بهتنهایی قادر به رقابت با چین نیست. اما همراه با متحدانمان، دیگر رقابتی وجود نخواهد داشت». این استدلال در ظاهر بسیار قانعکننده است: هم عملگرایی و هوشیاری را القا میکند، هم حساسیت به دیدگاه متحدان را نشان میدهد و در عین حال بر رهبری جهانی آمریکا تأکید مجدد میگذارد.
در واقع، این استدلال بیشتر واکنشی است به یکجانبهگرایی آشکار دولت ترامپ؛ همان تعرفههایی که حتی «شبهمتحدان» را مانند هند آزرده است. جریان تازه در واشنگتن خواستار بازگشت به رویکرد بایدن است: بازسازی اتحادها، تشکیل یک جبهه واحد و مقابله گسترده با چین، در حالی که در حالت ایدهآل، پکن از زنجیرههای تأمین جهانی کنار گذاشته شود.
اما بررسی دقیقتر نشان میدهد این ساختار نه بر سنگ بستر، بلکه بر شنهای سست بنا شده است. مشکل صرفاً در شیوه اجرا نیست؛ بلکه فرضیه اصلی از اساس دچار نقص است.
استراتژیستهای آمریکایی با وجود ظاهر تازهسازی شده، هنوز در چارچوب منطق جنگ سرد حرکت میکنند و گمان میبرند منافع و قدرت ایالات متحده قادر است جهان را دوباره به اردوگاههای مشخص «ما» و «آنها» تقسیم کند.
اما باید پرسید، آمریکا دقیقاً با «یکپارچهسازی» متحدانش چه هدفی را دنبال میکند؟
مقصود اصلی محدود کردن ظرفیت تولیدی چین و مهار نفوذ جهانی پکن است.
با این حال، ریشه این بنبست ساده است: «متحدان» برگزیده آمریکا اکنون بهطور عمیقی با چین درهمتنیدهاند؛ نه فقط بهعنوان رقیب، بلکه بهعنوان شریک و ذینفع در همان شبکه پیچیده تجارت.
نمونه بارز، هند است؛ کشوری که تا همین اواخر به عنوان امید اصلی برای «مقابله با چین» مطرح میشد. اما بخش رو به رشد نساجی هند بهشدت به ماشینآلات ساخت چین وابسته است. آیا هند میتواند بدون دستگاههای ریسندگی چینی، پوشاک ارزانتر و بیشتری به آمریکا صادر کند؟ مگر آنکه ایالات متحده دوباره صنعت ماشینآلات نساجی خود را زنده کرده و این تجهیزات را با قیمت مشابه چین در اختیار هند بگذارد.
طنز ماجرا اینجاست که طراحان آمریکایی ایدهٔ «ایجاد اتحاد مشترک» از الگویی حمایت میکنند که خود هیچگاه بهطور واقعی به کار نبستهاند. مقاله نیویورک تایمز اعلام میکند: «بهترین امید آمریکا برای رقابت با [چین] در تقویت توان از طریق اتحادهاست. این یعنی نباید با متحدان بهعنوان وابستههای تحت حمایت رفتار کرد، بلکه باید آنان را شرکایی در ایجاد قدرت مشترک دید؛ با ادغام بازارها، فناوری، توان نظامی و ظرفیت صنعتی.»
بهنظر میرسد که واشنگتن تازه به مفهوم «همکاری برد-برد» رسیده است – یا دستکم به استفاده از شعار آن – در حالی که همزمان تلاش دارد شرکای چین را به اردوگاهی علیه پکن بکشاند.
با این حال، ناهماهنگی راهبردی پیشنهادی در اینجا بنیادی است: تلاشی برای بهکارگیری زبان و ابزارهای «همکاری» در خدمت یک رقابت با حاصل جمع صفر. ترکیب این موضوع بهکلی نادرست است. نمیتوان از زنبورهای عسل خواست که زهر بسازند. ابزارهای پیشرفت مشترک نمیتوانند ثمرات یک رقابت با حاصل جمع صفر را به بار آورند.
همچنین، باید موضوع «وفاداری متحدان» را در نظر گرفت. اتحادها در واشنگتن بسیار ستوده میشوند، اما همین انعطافپذیری کشورها نشان میدهد که دوگانگی آنها گناه دیپلماتیک نیست، بلکه ویژگی طبیعی وابستگی متقابل جهانی است. تا زمانی که منافع اقتصادی ناشی از همکاری عمیق با چین به این اندازه پررنگ باشد، این ائتلافهای مورد نظر آمریکا شانسی برای همسویی کامل نخواهند داشت. افزون بر آن، حل بسیاری از مسائل جهانی – و حتی برخی مشکلات محلی – بدون چین ممکن نیست.
نکته ناخوشایند دیگر این است که آمریکا دقیقاً چه چیزی برای عرضه دارد؟ ایالات متحده تنها میتواند یک بازار مصرف بزرگ ارائه کند، اما قادر نیست طیف گستردهای از کالاها و فناوریهای تولیدی ارزان و قابل دسترس را که متحدانش امروز از چین تأمین میکنند، جایگزین کند.
در نهایت، این طرحهای اتحاد که بر پایه نوستالژی جنگ سرد بنا شدهاند، بیشتر در گزارشهای اتاقهای فکر و در محیط ایمن سالنهای کنفرانس واشنگتن باقی میمانند. در دنیای واقعی، موج جهانی شدن مرزها را درمینوردد و پیوند منافع جهانی با فرمان و دستور از هم گسسته نمیشود. هر تلاش جدی برای بازگرداندن این شبکه پیچیده وابستگی متقابل به جعبههای «دوست» و «دشمن» ناگزیر با واقعیت برخورد کرده و شکست خواهد خورد