تکرار جنگ‌های تعرفه‌ای قرن نوزدهم برای احیای سلطه آمریکا چیزی جز یک توهم نیست

«دینگ گانگ» ویراستار ارشد «روزنامه خلق» و پژوهشگر ارشد «موسسه تحقیقات مالی چونگ‌یانگ» در دانشگاه «رنمین» چین طی یادداشتی جنگ تعرفه‌ای ایالات متحده را مورد بررسی قرار داده است.

تاریخ به ندرت با جزئیات دقیق تکرار می‌شود، اما پژواک‌های آن اغلب آزاردهنده و آشنا هستند. بیایید نه با تیترهای جهانی تهدیدات تعرفه‌ای و جدا شدن، بلکه با اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم آغاز کنیم.

در آن دوران، منسوجات هندی، مانند ململ ظریف و پارچه‌های چاپی، با عنوان «ساخت شرق» شناخته می‌شدند. شهرت آنها از اقیانوس‌ها می‌گذشت و اشرافیت اروپا را مسحور خود می‌کرد، تا جایی که به کمد لباس اشراف بریتانیا نیز راه یافتند.

پارچه‌های هندی تنها کالاهایی زیبا نبودند؛ بلکه نمادی از قدرت صنعتی و اقتصادی پیشرفته شبه‌قاره هند محسوب می‌شدند. اما طوفانی در راه بود—زمانی که بازی‌های سیاسی امپراتوری آغاز شد.

کارخانه‌های نساجی بریتانیا به حرکت درآمدند و «انقلاب صنعتی» شتاب گرفت. با این حال، نساجی بریتانیا در رقابت با دست‌بافت‌های شگفت‌انگیز هند با مشکل مواجه شد. واکنش لندن سریع و قاطع اما طراحی آن بی‌رحمانه بود. دولت بریتانیا تعرفه‌های بازدارنده‌ای بر کالاهای پنبه‌ای هندی وضع کرد و در برخی موارد، ورود آنها به بریتانیا را کلا ممنوع اعلام کرد.

همزمان، بریتانیا دروازه‌های بازار پهناور هند را به روی منسوجات ماشینی ساخت خود گشود؛ محصولاتی که بدون پرداخت هرگونه عوارض گمرکی، در بازاری تحت سلطه امپراتوری به‌راحتی سرازیر شدند. کم‌کم، صنعتگران هندی – که مایه‌فخر نسل‌ها بودند – در میانه دو سنگ آسیاب گرفتار شدند. از یک سو، دسترسی به پنبه‌ خام ارزان‌ از آنان دریغ می‌شد و از سوی دیگر، با هجوم بی‌امان کالاهای بریتانیایی تحت فشار قرار گرفته بودند. بسیاری ورشکست شدند و ناگزیر، در چرخه ویرانگر فقر روستایی اسیر گشتند و برای همیشه با حرفه‌ نیاکان خود وداع گفتند.

این ماجرای «دست نامرئی بازار» نبود؛ مشت آهنین امپراتوری در کار بود. سیاست اقتصادی بریتانیا با سربازان یونیفرم‌پوش و ناوهای جنگی اجرا می‌شد و هرگونه مقاومتی با شدت سرکوب می‌گردید. هند هیچ‌گونه قدرتی برای بازنویسی قواعد تحمیلی نداشت.

در پوشش «حاکمیت قانون» و «تجارت آزاد»، امپراتوری بازی‌ را تحمیل کرد که نتیجه‌ آن از پیش تعیین شده بود. آنچه مورخان امروز از آن با عنوان «صنعت‌زدایی» یاد می‌کنند، یکی از نخستین و ویرانگرترین نمونه‌های تاریخ بود؛ جایی که یک اقتصاد پویا با زور به تأمین‌کننده مواد خام و بازار مصرف کالاهای تولیدی بیگانگان تقلیل یافت.

سریع به امروز بپردازیم. آمریکا در اوج نفوذ جهانی خود، مقابل چینِ در حال اوج‌گیری احساس نگرانی می‌کند – کشوری که اکنون پیشتاز تولید صنعتی در جهان است و محصولاتش در تار و پود اقتصاد جهانی تنیده شده‌اند.

واشنگتن در واکنش، جنگ تجاری بی‌سابقه‌ای را به راه انداخته و به امید کاهش یا حتی فلج کردن رشد تولید چین در حال اِعمال تعرفه‌هاست.

برخی از سیاست‌گذاران در واشنگتن گمان می‌کنند که با اعمال تعرفه‌های سنگین بر کالاهای چینی و محدود کردن انتقال فناوری می‌توانند صنعت تولید آمریکا را به جایگاه برتر گذشته‌اش بازگردانند.

آن‌ها امیدوارند با اقدامات تنبیهی، رهبری بلامنازع گذشته را که پیشینیان‌شان تجربه کرده بودند، دوباره به‌دست آورند. اما دنیای امروز، دنیای دیروز نیست.

باید همواره در نظر داشت که جهان امروز تا چه اندازه با گذشته تفاوت یافته است. بریتانیای قرن نوزدهم صرفاً به پشتوانه برتری نظامی بی‌چون‌وچرا و سیاست‌های استعماری بی‌رقیب توانست اراده خود را به هند تحمیل نماید؛ حال آنکه هند در آن برهه تاریخی، فاقد هرگونه اختیاری در تعیین مسیر آینده خویش بود.

در مقابل، چینِ معاصر کشوری مستقل و دارای حاکمیت است و در واقع حلقه‌ای حیاتی در زنجیره تامین جهانی و یکی از موتورهای اصلی پیشرفت فناوری در جهان محسوب می‌شود.

شبکه پیچیده جهانی‌سازی، امروز اقتصادها را به شکلی به هم گره زده که حتی یک نسل پیش هم تصورش دشوار بود. چین و ایالات متحده دیگر دو رقیبِ در دو سوی یک الاکلنگ نیستند، بلکه شرکایی رقابتی و وابسته به یکدیگر در یک زیست‌بوم گسترده و مشترک‌اند.

گرایش واشنگتن به رویکرد حاصل‌جمع صفر – یعنی این باور که احیای قدرت آمریکا تنها با تضعیف عمدی تولید چین ممکن است – بازتاب ذهنیتی است که از نوستالژی دوران امپراتوری نشأت می‌گیرد.

تکرار جنگ‌های تعرفه‌ای قرن نوزدهم شاید تلاش کند تا سلطه‌گری آمریکا را به وضعیت گذشته بازگرداند، اما این تنها یک توهم است.

امتیازات امپراتوری‌های تاریخی را نمی‌توان با فرمان‌های ریاست‌جمهوری یا سیاست‌های تجاری تنظیم‌شده در اتاق‌های کمیته دوباره به دست آورد. واقعیت‌های جهان امروز – فناوری، حاکمیت ملی و وابستگی متقابل – نیاز به روایتی جدید دارند.

تاریخ یک فیلمنامه نیست که باید دوباره اجرا شود، بلکه آینه‌ای است برای درک پیشرفت‌ها و نیازهای تغییرات آینده. اکنون زمان آن فرا رسیده که به جلو نگاه کنیم نه به عقب، و آینده‌ای بسازیم که در آن همکاری باز، نه نوستالژی امپریالیستی یا حکومت مجموع صفر، تعیین‌کننده جایگاه ما در جهان باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا